شعر تخريب بقيع
غبار صحن بقیع
غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع!
خرابههای تو, باغِ بهشتِ ماست,بقیع!
تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی
غریبی و, همه کس با تو آشناست, بقیع!
اگر چه روی به کعبه نماز میخوانیم
تو قبله دلِ مایی, خدا گواست, بقیع!
به آن چهار امامی که در بغل داری
برای ما حَرَمت مثل کربلاست بقیع!
به یاد چهار پسر, در کنار چار مزار
هنوز ناله اُمُّ البنین به پاست,بقیع!
علی نگفت, به جان علی قسم, تو بگو
که قبرِ گمشده فاطمه کجاست بقیع؟
هنوز ناله زهراست از مدینه بلند
هنوز لرزه بر اندامِ مجتبیست بقیع!
قویترین سندِ غربت علی در تو
عِذار نیلیِ ناموسِ کبریاست, بقیع!
غلامرضا سازگار