ناشدنی زیر سایه ات شدنی شد
ناشدنی زیر سایه ات شدنی شد
شیوه ی عشاق کشورت قرنی شد
عشق میان من و تو چون علنی شد
علت مرگم فمن یمت یرنی شد
عاشق قبرم که در کنار تو باشم
در حرم تو سراغ باغ نگیرم
نان که به غیر از تنور داغ نگیرم
جز تو من از هیچ کس سراغ نگیرم
پیش عقابی پی کلاغ نگیرم
پر زده ام تا در انحصار تو باشم
تا که خدا در ازل به خلق تو پرداخت
آینه ای را برای روی خودش ساخت
آن که دلش را به زیر پای تو انداخت
بُرد کند باز به عشق تو اگر باخت
حق بده دل بسته ی قمار تو باشم
حرف عسل را عسل فروش بفهمد
آن که ازین باده کرده نوش بفهمد
آن که غلام است و خرقه پوش بفهمد
حقله ی افتاده بین گوش بفهمد
فخر کنم چون که حلقه دار تو باشم
خون غلام تو را اگر که خریدند
یا که زبان را به جرم عشق بریدند
پیرهنم را شبیه گرگ دریدند
یا که سرم را اگر به دار کشیدند
میثم خرما فروش دار تو باشم
صیدم و دانه بدون دام بگیرم
رزق خود از سفره ات مدام بگیرم
برده شدم تا که احترام بگیرم
من اگر از لطف تو مقام بگیرم
وصله ی نعلین وصله دار تو باشم
تاج تو وقتی که انّما شده باشد
تخت تو در آسمان بنا شده باشد
گرچه قدت نون در لنا شده باشد
بی تو لنا هم به شکل لا شده باشد
شاعرم و در پی شعار تو باشم
با تو من از فقرم اعتراض نکردم
هیچ کجا صحبت از نیاز نکردم
پیش کسی مشت خویش باز نکردم
دست به سوی کسی دراز نکردم
سائلم اما در انتظار تو باشم
عکس تورا بین قاب خویش فلک داشت
حسّ حسادت به قنبر تو ملک داشت
بشنود آن کس که بر مقام تو شک داشت
با تو نمکدان ما همیشه نمک داشت
لطف خدا بوده ریزه خوار تو باشم
روز قیامت اگر حساب بخواهند
یک به یک از این و آن جواب بخواهند
راه بهشت از ابوتراب بخواهند
جام به کف عده ای شراب بخواهند
کاش در آن لحظه من خمار تو باشم
نام تو باید که بی عدد شده باشد
عشق تو زیرا بدون حد شده باشد
راه تورا هرکسی بلد شده باشد
از طرف چشم تو مدد شده باشد
چشم خودت خواست رهسپار تو باشم
آمدم از دامنت ستاره بگیرم
از سر زلف تو راه چاره بگیرم
می اگر از دست تو دوباره بگیرم
باز حرام است استخاره بگیرم
چون که ثواب است می گسار تو باشم
با تو درخت دلم نمی زند آفت
هرکه اسیرت شده گرفته شرافت
بوده فقط حق تو لباس خلافت
آمده بودم نجف برای طوافت
جار زدم مستِ مُستجار تو باشم
شاعر:علی قدیمی
هو یا امیرالمومنین علیه السلام…
عالی بود