شعر مدح امام حسين (ع)
گریه می کردم …
گریه میکردم ولی با آن وضو می ساختم
داشتم باآبِ رویم آبرو می ساختم
گریه ام غسل طهارت بود زیر سایه اش
فطرتم رااز گناهان شست و شو می ساختم
باید اینمِی های جاری را گرفت و جمع کرد
کوزه گرگر می شدم حتماً سبو می ساختم
می گرفتمبیشتر زآن چه توقع داشتم
تا خودمرا با کریمان روبه رو می ساختم
پیرهنمشکی تنم کردم ولی با نخ نخش
ناقصی هایدل خود را رفو می ساختم
من رسولتُرکم و یک روز کلبش می شوم
چه سحرهادر خیالم آرزو می ساختم
امتحانکردم خودم روزی نمی گفتم حسین
از شبش تاصبح با آهِ گلو می ساختم
عمر من طیشد میان سوختن یا ساختن
با لبش میسوختم با زلف او می ساختم
علی اکبر لطیفیان