یا نبی الله
اقرأ… بخوان هر آنچه که از او شنیدهای
مهتاب رو! بگو که از آن سو، چه دیدهای؟
افسانه بود قبل تو، رویای عاشقان
تو پای عشق را به حقیقت کشیدهای
«تبت یدا»… ابیلهبان شعله میکشند
تا «لا» به لب، به خرمن بتها رسیدهای
رویت سپیدهایی ست، که شبهای مکه را…
خالت پرندهای ست، رها در سپیدهای
اول خدا، دو چشم تو را آفرید و بعد
با چشمکی، ستاره و ماه آفریدهای
باران گیسوان تو، بر شانهات که ریخت
هر حلقه، یک غزل شد و هر چین، قصیدهای
راهب نگاه کرد … وَ آرام یک ترنج
افتاد از شگفتی دست بریدهای
مستند آیهها، عرق عقلِ اوّلند
یا از درخت معرفت، انگور چیدهای
آه ای نگار من! که به مکتب نرفتهای
ای جوهر یقین! که مُرکّب ندیدهای
بالاتر از بلندی روحالامین، امین!
تا خلوت خدا، تک و تنها پریدهای
حق با تو، با صدای علی حرف میزند
سبحان ربِّنا! چه صدایی شنیدهای؟
دستت به دست ساقی و جایی ندیدهام
توحید را، چنین که تو در خُم چشیدهای
بر شانهی تو رفت و کجا میتوان کِشد
عالم، چنین که بار امانت کشیدهای؟
دریای رحمتی و از امواج غصهها،
سهم تمام اهل زمین را خریدهای
حتی کنار این غزلت هم نشستهای
خط، روی واژههای خطایم کشیدهای
گاهی هزار بیتِ نگفته، نهفته است
محبوب من! در اشک به دفتر چکیدهای
گفتند از جمال تو، اما خودت بگو
از آن محمدی که در آیینه دیدهای
قاسم صرافان