شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

بیا زینب تماشا کن تو مظلومیِ بابا را

بیا زینب تماشا کن تو مظلومیِ بابا را
که نیلی گشته رخسارم بمانند رخ زهرا
بیا زینب نگر فرقم نمی آید دگر برهم
شود با سینه ی پر غم ,پدر راحت ز این دنیا

بیا زینب گلِ بابا شنو صوتِ مناجاتم
که دیگرنشنوی از من صدایی در دل شبها
چنان زهرا شدم خسته که گشته ناله ام از جان
خدایا ای خدا آماده ام طَلّقتُکَ دنیا
بیا امشب وصیت با تو دارم نازنین من
تو می مانی و, ای وای از اسیری همره دشمن

بیا ای مونس بابا مریز اینقدر ,اشکِ تر
که ترسم از فراق من شوی همچون گلِ پرپر
روم من نزد زهرایم تو و جان عزیزانم
به استقبال من آمد نبی و همرهش کوثر
ز بعد من تویی بابا که در غم غوطه ور گردی
فدای غصه های تو که می گردی چنین مضطر
ز بعد من تو شاهد بر غریبیِ حسن باشی
تماشای رخ زردش به قلبت می زند آذر
زبعد من غمِ عشق و به یغما رفتنش بینی
حسین و نیزه وخنجر ,دو صد زخم تنش بینی

تو می بینی برادر را که هم افسرده و زار است
تو می بینی که گلهای حرم آزرده از خار است
تو می بینی همه لب تشنه و مشک حرم خالی
تو می بینی که رفته ساقی و آزار بسیار است
تو می بینی حسینت بر زمین افتاده و دشمن
به تیغ کینه از روی جفا او را پرستار است
تو می بینی حرم آتش گرفت و کودکان گریان
میان خیمه ای سوزان امامت زیر آوار است
سخن کوته کنم زینب تو بینی بین طشت زر
سر ببریده ی یارت شوی محو رخ دلبر

حسین رضایی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا