شعر ولادت امام رضا (ع)

از بس شب ولادت تو شاد می شود

از بس شب ولادت تو شاد می شود
از بندِ غصّه , قلب من آزاد می شود

این شهر غم گرفته ی تاریک و سوت و کور
از برکت قُـــدوم تو آباد می شــود

ورد زبان من شده , “المُستغاثُ بِــکْ”
آقا بگو که نوکرت امداد می شود ؟

تا زودتر به بند کِــشد , گردن مرا
زلفت , سوار مرکبی از باد می شود

فهمیدم از حکایت آهوی قصّه ات
گاهی شکار, ناجیِ صیّاد می شود

شیرین ترین زیارت مایی که زائرت
در بیستون عشق تو فرهاد می شود

حس می کند به اوج رهایی رسیده است
هر کس که جلد صحن گُهرشاد می شود

در صحن انقلاب دلم , انقلاب کن
وقتی که حرفِ پنجره فولاد می شود !

بی اختیار رو به دیار تو می کند
بیمار ما که وضعیتش حاد می شود

با “ربّ لاتذرنی” فیروزه های تو
اهل عقیده , صاحب اولاد می شود

نقّاره می زنند , صدایش که می رسد
مضمون برای این غزل ایجاد می شود

اینجاست آن مکان مقدّس که سگ در آن
آدم اگر نگشت , پَری زاد می شود

فردای حشر هم نفس زائر رضاست
هر کس که تحت قبّه ی او یاد می شود

شیرین تر از نبات شود طعم زندگیْش
هر کس به لطف شخص تو داماد می شود

محمدقاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا