می رسد روزی که می آید سواری از سفر
این شب هجران به پایان می رسد وقت سحر
بهترین تصویر اهل آسمانی ها تویی
آخرین امّید قلب جمکرانی ها تویی
ای که در دل هستی و با چشم ِ تر می بینمت
عاقبت یک روز با چشمانِ سر می بینمت
روبرویِ استغاثه های ناب مادرم
در دعای عهدِ هر صبحِ پدر می بینمت
آخر کجاست جای تو یَااَیُّهاالْعَزیز
تاجان کنم فدای تو یَااَیُّهاالْعَزیز
با ذکر مَسَّنا و دَم اَهْلَنَاالضُّرَند
این دستها گدای تو یَااَیُّهاالعَزیز
با دلِ سوخته تر , در نظرت خوب ترم
سر بزیر آمدم و نزد تو محجوب ترم
دردمندانه تر از طولِ تمام عمرم
ناله ات کردم و دیدم که چه محبوب ترم
حال بی سامان من از عشق تو سامان گرفت
این گدا از دست تو هر روز آب و نان گرفت
مثل یک مردار بودم گوشه ای از عزلتم
تا که نامت را شنیدم پیکر من جان گرفت
رنگ از چهره پریده است, خودت می دانی
عرقِ شرم چکیده است, خودت می دانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دستِ یاری طلبیده است, خودت می دانی
عادتاً دم ز عشق یار نزن
بی عمل حرف انتظار نزن
سر تو گرم بازی دنیاست
لاف مجنون بی قرار نزن
ای پُر آوازه یِ بی پـیـرایه
سایه یِ رویِ سَرَم…همسایه
اِی کریمِ ابنِ کریمِ ابنِ کریم
بنده یِ خوب خدا عبدالعظیم
عطر خوشبویی که در سر تا سرِ ایران گم است
از گلاب نابِ قمصر نیست! از شهر قم است
مهربانویی که با لبخند مهمان می کند
باز دل راهی شد و اینبار بارِ چندم است
هم شدی یاور امام رضا
هم شدی خواهر امام رضا
شأنت این گشته است که هستی
دختر مادر امام رضا
دارد قلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را
چشم تو حاجات ما را می دهد
عشق با یاد تو معنا می دهد
کار چشمان تو اعجاز است و بس
قطره را هم شان دریا می دهد
اگر چه درد … اگر چه هزار غم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم
کنارِ دخترِ باران و خواهرِ خورشید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم
از سینه ام بعد از تو,غم بیرون نمی آید
بعد از تو غم از سینه ام بیرون نمی آید
تا شاهدت باشد, شهیــده رفتی از دنـیا
از پیکـرت تا حـشر , سَم بیرون نمی آید
گِرفته صحنِ تو آنقدر بوی مادر را
که با تو خوانده ام آیه به آیه کوثر را
بعید نیست که آرامشِ حریمِ شما
به سمت تو بِکِشَد آهوی برادر را
مِنّی اِلَیْکِ … نامه ای از غربت ایران
درسینه دارم حرف هایی با تو خواهر جان
ای باطنت با ظاهرت یکدست آئینه
سنگ برادر را زدی یک عمر بر سینه