شعر شهادت امام صادق (ع)

شیخ الائمه

با لباس و عبای پیغمبر
مکتب شیعه را شد احیاگر

نفس تازه ای به آیین داد
جان گرفت از علوم او منبر

کشتی امن، در دل در دریاست
مذهب ناب حضرت جعفر ع

کاشت یک نهال و دارد هنوز
می دهد این درخت سود و ثمر

حاصل زحمت و تلاشش بود
اگر از شرع و شیعه مانده اثر

دین ما زیر دِین این آقاست
مانده عمامه ای اگر بر سر

قال صادق نبود اگر امروز
مردمان می شدند کور و کر

معدن دانش است سینه او
از همه در علوم بالاتر

تربیت شد هزارها شاگرد
از دم قدسی اش الی محشر

می رسید از کلاس قرآنش
عطر جان بخش سوره کوثر

درس و بحث و کلام و گفتارش
باعث فخر خالق داور

کل انجیل و کل تورات و
هم زبور را بود از بر

می دهد شرح و میکند تفسیر
از خود صاحبان آن بهتر

تاب این شیخ را نیاوردند
ساعتی در امان نبود از شر

رنج هایی به حضرتش دادند
که کسی را نمی شود باور

خانه اش را که خصم آتش زد
مضطرب شد، مشوش و مضطر

چقدر بچه هاش ترسیدند
غم این ماجراست دردآور

آه آقا فدای این اشکت
در دلت زنده شد غم مادر

مرد خانه چرا تو غمگینی
همسرت تازیانه خورده مگر؟

یا که آقای من زبانم لال
بین دیوار و آتش و این در

گشته مجروح پیکرش با میخ؟
یا لگد از شما گرفته پسر؟

مادرت پشت در نفس می زد
آتش و جان محسنش به خطر

تا به فکر نجات او افتاد
نه، ادامه نمی دهم دیگر…

بی عبا و عمامه ات بردند
چقدر سینه ات گرفته شرر

پا برهنه کشان کشان رفتی
تو به همراه خنده لشکر

پیرمردی اگر زمین بخورد
نفسش قطع می شود آخر

ای به قربان جد عطشانت
که زمین خورد در بر اکبر

وای من از غم دل بابا
آه و صد آه از غم پیکر

اسماعیل روستایی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا