شعر فراق امام زمان عج

برگرد

 

 

دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
و به امید نگاهت دل ما مانده هنوز

بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز

یا عزیز الله

من گریه میکنم که مصفا کنی مرا
شاید غبار چادر زهرا کنی مرا
ابن الکریم بر در تو سائل آمده
دور از کرامت است ز سر وا کنی مرا

گلِ نرگس

مرا شروع کن از ابتدا – که پایانم
چرا که بی تو نمیخواهم و نمیدانم

برای این که مرا یاد تو می اندازد
پر است از گلِ نرگس میان گلدانم

یا ولی الله

آقا دلت می آید از جان سیر باشم
از این زمانه اینقدر دلگیر باشم
آقا دلت می آید از تودورباشم
مثل اسیری بسته بر زنجیر باشم

ای پر و بال علی

می رسد روزی که می آید سواری از سفر
این شب هجران به پایان می رسد وقت سحر

بهترین تصویر اهل آسمانی ها تویی
آخرین امّید قلب جمکرانی ها تویی

نام تو عالم گیر شد

بازبردم نام تو نام تو عالم گیر شد
عمر ما پای همین نام تو آقاپیر شد

آمدن های تورا ماجمعه ها تلقین کنیم
گفتی آقا زود می آیم ولیکن دیرشد

یا عزیز زهرا (س)

نمیخواهم شبیه قبل آهم را نگه دارم
به تو رو میزنم تا تکیه گاهم را نگه دارم

نمیخواهم ببینم هیچ چیزی را بغیر از تو
برای دیدنت باید نگاهم را نگه دارم

از نو بسازنوکرتان را

دستی بکش به روی سرم دل پرم ببین
از این زمانه از همه دل می برم ببین
حتی من از خودم چقدر دلخورم ببین
آقا منی که نان تو را میخورم ببین

آقا کلافه ام

روی تو را دوباره ندیدم , غروب شد
بغضم گرفت , تا که شنیدم , غروب شد

تا یادم آمد این همه سال است رفته ای
آهی ز عمق سینه کشیدم , غروب شد

هذا یوم الجمعة

از دردهاى قلب من آقا خبر دارى
من خوب میدانم مرا تحت نظر دارى

من بد!من اصلاً رو سیاهِ روسیاه اما
وقتى سر سجاده اى و چشم تر دارى

یا داعی الله

چنانکه درد ز مرهم جدا نخواهد شد
غم از نگاه تو یکدم جدا نخواهد شد

محرم و صفر و فاطمیه, نه هر روز
دل تو لحظه ای از غم جدا نخواهد شد

یابن العسکری

ما بین بچه‌های علی فرق نیست که
ترس یزیدیان همه “اصل ولایت” است

بر خاک می‌کشند تو را این حرامیان
این بی‌حیا شدن همه‌اش از لجاجت است

دکمه بازگشت به بالا