شعر شهادت حضرت رقيه (س)

بابای خوبم

شد پخش به صحرا همه ی پیکرت از عمد
شد جسم تو مانند علی اکبرت از عمد

بسیار کریمی چه نیاز است به شاهد
بردی وسط قتلگه انگشترت از عمد

لشگر همگی منتظر شکوه ی زینب
زد بوسه به رگ های گلو خواهرت از عمد

دیدم همه حساس به آن نام تو هستند
پس نام تو را برد پدر دخترت از عمد

انگار نه انگار مرا زجر کشم کرد
تازه شده ام آینه ی مادرت از عمد

دیدند رباب است میان همه بی تاب
رقصید کسی پای سر اصغرت از عمد

ممنونم از اینکه پدر خوب رقیه
مهمان شده بر دامنم امشب سرت از عمد

از عمه ی خود یاد گرفتم که گذارم
لب های خودم را به روی حنجرت از عمد…

 محسن صرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا