تا کی غریبانه در این کنعان بمانم؟!
در انتظار دیدنت گریان بمانم
تا کی منِ قحطی زده بین بیابان
محروم از باریدن باران بمانم؟!
خیلی زیان دیدم از این دوران هجران
نگذار بیش از پیش در خسران بمانم
وقتی دلت را با گناهانم شکستم
حق من است آواره و حیران بمانم
ای وای اگر بی درد هجرانت بمیرم
ای وای اگر در جهل خود پنهان بمانم
بالاتر از بی دردی اصلا محنتی نیست
من دوست دارم بی سر و سامان بمانم
مُشتم همین که باز شد آواره گشتم
باید همیشه دست بر دامان بمانم
ریزه خورت هستم, به من نفرین اگر که
خیره به دست لطف این و آن بمانم
بین حسینیه فقط جریان گرفتم
تا آخرش بگذار در جریان بمانم
خواب و خوراکم درد دوری از حرم شد
تا کی به فکر مرقد جانان بمانم؟!
پیراهنش غارت شد و باید همیشه
گریه کن آن پیکر عریان بمانم
محمد جواد شیرازی