جانم زینب
روی دست عاشقی هرگز ندیدم منصبی
هر کسی عاشق نشد اصلا ندارد مذهبی
عشق یعنی کیمیاگر ، عشق یعنی معجزه
مرگ یعنی زندگی بی عاشقی روز و شبی
آسمان عشق می ارزد به هر هفت آسمان
تا درخشان است در آن مثل زینب کوکبی
ای دل دیوانه خاک پای زهرا را ببوس
هر که این روزی ندارد تا بگردد زینبی
بنده ی آن شیر بانوی دلیرم که نشاند
حاء و سین و یاء و نون را همتش بر هر لبی
بانی سینه زنی و روضه و دم زینب است
《این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است》
نور می بارَد خدا کوثر به کوثر داده است
بر تمام آفرینش شور دیگر داده است
لرزه افتاده به جان ابتران رو سیاه
حق دوباره یک خدیجه بر پیمبر داده است
قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر زینب را علی
دختر مرد آفرین را حق به حیدر داده است
هر چه در زهرا و حیدر هست را عینا خدا
بی برو برگرد بر این شیر دختر داده است
جای لالایی چرا زهرا برای زینبش
نغمه جانم حسین جانم حسین سر داده است
چشم ثارالله روشن ، آمده هم سنگرش
آمده سرحلقه ی جان بر کفان لشکرش
کس ندیده مثل زینب پای تا سر فاطمه
بعد زهرا هم به خانه داشت حیدر ، فاطمه
خلق و خویش ، مهربانیش ، حیا و عفتش
فاطمه در فاطمه در فاطمه در فاطمه
دشمن شیر خدا از غیرت او ذله شد
در نماز عشق کرده اقتدا بر فاطمه
دختری را مادری کرده است خیلی برتر از
مریم و آسیه و حوا و هاجر فاطمه
هر چه آمد بر سرش دست کسی معجر نداد
فخر بر زینب کند تا روز محشر فاطمه
هر زمانی که عقیله روبرویش می نشست
خویش را از آینه می دید بهتر فاطمه
خَلفا و خُلقا همه گفتند زهرا منظر است
پس مزار زینب کبری مزار مادر است
عالمی محو کمال بی بدیل زینب است
عقل می نازد به خود وقتی عقیله زینب است
خوش به حال سوریه از او گرفته آبرو
خوش به حال علقمه ، ماهش کفیل زینب است
خوش به حال آن فدائی های مظلوم حرم
زنده ی جاوید شد هر کس قتیل زینب است
مژده آمد زائران کربلا را از بهشت
چایی شیرین موکب سلسبیل زینب است
این هزار و چارصد ساله خود ِ توحید هم
مات ِ مات از جمله ی هذا القلیل زینب است
در مناجات سحر خوبان صدایش می کنند
عبد زینب هر که شد عبد خدایش می کنند
پنج تن مانند کعبه احترامش می کنند
عرشیان مانند ما سجده به نامش می کنند
آسمانی ها برای بردن دل از خدا
خاک بوسی کبوترهای بامش می کنند
شیرمردان شیر می گردند پای منبرش
مرد میدان ها تاسی بر قیامش می کنند
تا ابد اسلام پیغمبر بُوَد ممنون او
تا قیامت قبله و قرآن سلامش می کنند
جمله جمله خطبه اش لرزه به دل ها می نشاند
کوفیان یاد علی با هر کلامش می کنند
اوست حیدر در کلام و در مرام و در قیام
پرچم حق داشت بر کف ، پا به پای چار امام
کیست این که شام را مردانه ویران می کند
عالمی را آتش عشقش گلستان می کند
یک جهان دارد اسیر ، اما اسیری می رود
جای او عرش و ولی رو بر بیابان می کند
با غل و زنجیر تازه آمده نه ذوالفقار
این زنی که این چنین مردانه طوفان می کند
کیست این که خالصانه پیش سنگ و کعب نی
یک تنه خود را سپر بهر یتیمان می کند
وقت آن گشته است تا ثابت کند پیغمبر است
راسِ روی نیزه را قاری قرآن می کند
دستهایش بشکند آنکه برای درهمی
قاری قرآن او را سنگ باران می کند
اَینَ اکبر ، اَینَ سقا ، قلب زینب شد کباب
قاری قرآن او تنهاست در بزم شراب
محمد حسین رحیمیان