خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد
و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد
تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا
غروب جمعه شد اما نیامدی آقا
من انتظار تو را می کشم بیا برگرد
شکسته وزن کلامم “توروخدا” برگرد
غروب جمعه شده بازهم دلم تنگ است
کبوترم که بدون تو سهم من سنگ است
چقدر شکوه کنندت زبان قاصرها
چقدر بی تو بخوانند شعر – شاعرها
به روی قلب من آقاست زخم کاریتان
خودت بگو چه بگویم برات آقاجان
«روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم
بیا که بی تو جهان فقر مطلق است انگار
بیا که کفر – بدون تو بر حق است انگار
بیا که رونق بازارها شکستنی است
و با فلاسفه شیطان برادر تنی است
نگار من به فدای تفقدت آقا
دلت گرفته برای دل خودت آقا!
چقدر بی تو بخوانم متی ترانا را
ببین که تا به کجاها کشیده ای ما را
نگو نشستن با تو به من نمی آید
به من بدون تو شاعر شدن نمی آید
دلم خوش است به فال نگاهتان آقا
دخیل بسته نگاهم به خالتان آقا
چقدر بی تو بگویم نگار آمدنی است
قراربخش دل بی قرار آمدنی است
قرار می رود از کف- دلم خبر دارد
قرار آمدنی, غمگسار آمدنی است
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
دلم به هجر تو آقا کنارآمدنی است
به انتقام شهیدان عصر عاشورا
سفیر فاطمه با ذوالفقار آمدنی است
چقدر مانده به روزی که سرنوشت من است؟
اگر کنار تو باشم یقین بهشت من است
در این سیاهی و ظلمت میان این شب تار
قدم قدم به حضور تو می رسم انگار
شمیم بوی تو را می کنم هنوز احساس
تویی که رفته نگاهت به حضرت عباس
شاعر : رضا دین پرور
سلام علیکم …ولایت عهدی آقای انتطارمان مهنا …وبلاگ والایی دارین مقبول حضرات آل الله انشاالله …اجازه بدین از ابیاتی از وبلاگتان استفاده کنم سپاس …عاقبت بخیر باشید وسربلند برادرم …
بسیار عالی بود
مخصوصا بیت آخر…
اجرتان با مهدی
حال من که خوب شد…