شعر شهادت حضرت رقيه (س)

دردم این است

 

دردم این استعمو نیز در این قافله نیست

مثل من پایکسی پر شده از آبله نیست

 

گفتم از منبرنی آیه توحید نخوان

سنگ ها منتظرو خواندن تو بی صله نیست

 

عمه ام شاهدمن خورده مگیری بابا

بس که بر خاردویدم نفس هروله نیست

 

بی قباله بهمن از حرص فدک سیلی زد

بدتر از مادرتو گشته ام اما گله نیست

 

گله این استکه آن روز ندیدم رفتی

گوشوار همه یما پس از آن زلزله نیست

 

دوست داری کهبپرسی گل سرهام کجاست؟

پاسخ من فقطاین است پدر جان بله …نیست

 

از سر نیزهپدر خوب ببین دور و برت

چادرم روی سردخترک حرمله نیست؟

 

نیمه شب باسر تو گرم سخن می شوم و …

مطمئنم سخنمبا تو کم از نافله نیست

 

نور چشمانمرا گرچه به سیلی کم کرد

یا علی گفتنمن پشت عدو را خم کرد

 مهدی نظری

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا