در مقام رضا
از صبح تا نماز عشا ایستاده ام
در انتظار. لفظ بیا ایستاده ام
در صحن آینه همه جا ایستاده ام
وقتی که در حریم شما ایستاده ام
حس می کنم که رو به خدا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
ایران پیاله ایست که لبریزکوثر است
این مملکت …نه میکده آل حیدر است
هر گوشه اش ز تابش نوری منور است
در کشوری که کشور موسی بن جعفراست
در روبروی آینه ها ایستاده ام
“چون سرو در مقام رضا ایستاده ام”
دارد ز سمت عرش همه کاره می رسد
خورشید. با لطافت مه پاره می رسد
حالا که چاره دل بیچاره می رسد
از شهر طوس. نغمه نقاره می رسد
سمت ضریح رو به صدا ایستاده ام
“چون سرو در مقام رضا ایستاده ام”
این دفعه هزار و یکم شد به ابجدت
من آمدم به شوق تو و رفت و آمدت
شکر خدا که باز رسیدم به مشهدت
نامه بر هزار دلم رو به گنبدت
با التماس های دعا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
من بودم و عوالم اسرار و هیچ کس
من بودم و تجلی دلدار و هیچ کس
خلوت درست کرد…من ویار و هیچ کس
تعویض شد کشیک. دو سه بار و هیچ کس
از خادمان نگفت چرا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
هر کس غریب مانده برای تو آشناست
اصلا فقیر نیست کسی که تو را گداست
یک یا رضا برای همه دردها دواست
فیش غذای حضرتی ات نسخه شفاست
بیمارم و برای شفا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
از بس وجود ناب تو پر از مناقب است
شاه معظمی به تو تعظیم. واجب است
هر کس گدای دست تو گردیدکاسب است
اینجا کریم در پی جیره مواجب است
من نیز در صف اُمرا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
دریای مهربانی پر از تلاطمی
اصلا توعلت العلل هر تبسمی
جان جهان و جان جهان بانوی قمی
تو قبله گاه هفتم و خورشید هشتمی
پس در مسیر قبله نما ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
یک عمر ریزه خوار تو با خانواده ام
یک عمر بر ضریح شما سرنهاده ام
ارباب زاده هستی و من بنده زاده ام
تواختیارداری و من بی اراده ام
بی اختیار رو به شما ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
هرچند در حریم تو چون من زیادهست
اذن دخولم از دم باب الجواد هست
یک بار هم که آمده باشم به یاد هست
یادت سلام هر سحر و بامداد هست
من به امید روز جزا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
شیرین به عشق روی تو فرهاد می شود
با تو گوهر…دخیل گوهرشاد می شود
فولاد سخت پنجره فولاد می شود
هرکس که شد اسیر تو آزاد می شود
زلفم …به دست باد… رها ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
خشکم ولی ز عاطفه بارانی توام
تو خواستی که گرم غزلخوانی توام
یک عمر ریزه خوارفراوانی توام
من شانه ام که در کف سلمانی توام
تا که مرا کنید طلا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
تو کوثری …ز نسل طهورای احمدی
شمس الشموس عالمی و نور سرمدی
در خاک کفر پرچم توحید را زدی
علامه ای و عالم آل محمدی
در محضر تو با علما ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
عشقم دلی است گرچه سلامم زبانی اَست
پایم زمینی اَست پرم آسمانی اَست
کامم نباتی اَست لبم زعفرانی اَست
کارم خطا و کار شما مهربانی اَست
ردّم مکن مگو به خطا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
با تو کویر خشک چنان سبزه زار شد
آهو ز بوی پیرهنت نافه دار شد
هر کس شنید نام تو بی اختیار شد
هر کس که دید صحن تو در جاشکارشد
فهمم نمی رسد که کجا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
من آمدم که شاخه نباتی به من دهی
تشنه شدم که آب حیاتی به من دهی
تا در مسیر عشق ثباتی به من دهی
از مشهدالرضات براتی به من دهی
امضا کنی تو… کرببلا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
در نوکری اگرچه کمی نامنظم ام
یک عمر در پناه شهنشاه عالم ام
بگذر ز من به خاطر این اشک نم نم ام
دل بیقرار رؤیت ماه محرم ام
در انتظار ماه عزا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
گر از حدیث ابن شبیبت حسینی ام
مرهون نقل شیخ مفید و کُلینی ام
ممنون انقلاب امامِ خمینی ام
این چشم های خیس گواهان عینی ام
من پای سیدالشهدا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
حالا اجازه هست کمی روضه خوان شوم
با بال روضه راهی باغ جنان شوم
پیری سراغم آید و رنگ خزان شوم
از دست لطمه سرخ تر از زعفران شوم
حالا که با صدای رسا ایستاده ام
چون سرو در مقام رضا ایستاده ام
زینب به ناله گفت گلو را بیا نبُر
خون خداست محض رضای خدا نبُر
از مادرش حیا کن و ای بی حیا نبُر
از روبرو نشد بِبُری از قفا نبُر
خنجر کشید شمر …چرا ایستاده ام؟
چون سرو در مقام رضا(رضایت)ایستاده ام
سعید توفیقی