ظاهراً دارم به روی سینه و سر میزنم
ظاهراً دارم به روی سینه و سر میزنم
باطناً دارم توسل میکنم در میزنم
روی بال حضرت جبریل پروازم دهند
آن زمانی که سر تیغ علم “پر” میزنم
آبرودار دو عالم آبرویم را نبرد
تا ابد بر سینه ی خود سنگ دلبر میزنم
هیئت اش با خانه اش فرقی ندارد… بعد از این
هیئت اش را آب و جارو مثل قنبر میزنم
بُرد با جاروکش بی ادعای روضه است
غیر از این باشم کف افسوس محشر میزنم
گریه کن که نیستم… تنها سیاهی لشگرم
پس به این نیت فقط به مجلس اش سر میزنم
تا به نامحرم نگاهی میکنم از روی عمد
بر تن زخمیِّ آقا تیر و خنجر میزنم
خوب شد که این شب جمعه کنارش نیستم
چون که دارم حرف های گریه آور میزنم
گفت زینب: ای برادر از کنار اکبرت
برنخیزی من خودم را پیش لشگر میزنم
هم علی را هم تورا از دست دارم میدهم
پاشو ورنه دست بر گیسو و معجر میزنم
زود پاشو حرمله خنده به آهم میکند
لشگر بی چشم و رو دارد نگاهم میکند
رضا قربانی