عشق مقدس
از ازل بر همه این نکته مشخص باشد
عشق از یمن وجود تو مقدس باشد
با تو جمع عدد عشق مخمس باشد
تو همه عشقی و عشق تو مرا بس باشد
تا ابد بر دل عشاق حکومت داری
که تو بر انفس و آفاق حکومت داری
پای عشق تو دل حور و ملک می ریزد
عشوه کم کن که بهم چرخ و فلک می ریزد
بسکه از نام دلآرات نمک می ریزد
از سما زمزمه ی کنت معک می ریزد
از زمین تا به فلک از دم تو لبریز است
ذکر طوفانی تو ذکر جنون انگیز است
اول ماه ، عجب ماه تمامی دارم
نوکر کوی حسینم چه مقامی دارم
هر نفس محضر ارباب سلامی دارم
خوش به حالم که من آخر چه امامی دارم
شاکر لطف خدایم که حسینی هستم
به همین گریه و هیئت بخدا دل بستم
گرچه هر گوشه ی این شهر نوای درد است
یادمان رفته که نام تو شفای درد است
دوری از کوی تو والله بلای درد است
کم کنی از سر این شهر تو سایه ؛ درد است
نعمت روضه ی خود را تو نگیری از ما
پادشاهی ز شما ، شغل فقیری از ما
زاده ی اشکم و در تاب و تب بارانم
سالها در غمتان در طلب بارانم
روضه دل شکنت شد سبب بارانم
باز هم یاد حرم یاد شب بارانم
لااقل کاش شبی خواب حرم می دیدم
یا به سر سایه ی زیبای علم می دیدم
خبر آمدنت بوی بهار آورده
جبرئیل آمده و گریه به بار آورده
غصه ها بر دل این مادر زار آورده
خبر از قاری بر نیزه سوار آورده
مرتضی گریه کنان شانه به مویت می زد
مصطفی آمد و بوسه به گلویت می زد
حسین رحمانی