زهرا بس است سر به سر به سر غم گذاشتی
اصلا خیال کن که تو محسن نداشتی
لالا نگفتنت جگرم را نمک زده
گهواره ماند و طفلِ به دنیا نیامده
هجده بهار دیگر هم پیش من بمان
داری هنوز فرصت مادر شدن بمان
دنیا فدای بال و پرت نازنین من
صدها فدک فدای سرت نازنین من
داری برای غربت من گریه میکنی
یا که برای درد حسن گریه میکنی
تنها تویی دلیل تب هرشب حسن
“مظلوم مادرم”شده ذکر لب حسن
اصلا حیات ما به نگاه تو بسته است
خاکم به سر که پهلوی زهرا شکسته است
شاید خدا نخواست بمان و صبور باش
اری بمان و بر کت نان تنور باش
گفتم تنور گریه نکن قلب بی قرار
جمله به جمله زندگی ماست روضه دار
امیر فرخنده