هر کس تو را نداشت لیاقت نداشته ست
هر کس نشد فدات ، سعادت نداشته ست
در چشم اهل معرفت از خار کمتر است
هر کس که رنگ و بوی ولایت نداشته ست
فیـضی نبـرده از برکـاتِ محبّتت
از دشمنت ، دلی که برائت نداشته ست
بی امتحان مِهر علی ، یک تن از رُسُل
بر دوش خویش مُهر نبوّت نداشته ست
جایی که تو نمونه ی انسان کاملی
گوساله ، حقّ غصب خلافت نداشته ست
بی نام تو نوای اذان بدتر از غِـــناست
در کشوری که شیعه حکومت نداشته ست
در آستان بیت گِلین ات نوشــته اند
این شاه ، تاج و تخت و عمارت نداشته ست
مردی در این جهان به اباالفضل تان قسم
اندازه ی تو رحم و مروّت نداشته ست
آوای “لافتیٰ”ست که پیچیده هر طرف
یعنی کسی به جز تو فتوّت نداشته ست
از طرز ضربه های تو فهمیده ایم که
دستی شبیه دست تو قدرت نداشته ست
تنها ، به قلب کفر زدن کار حیدر است
اینگونه ، هیچ کس دل و جرأت نداشته ست
سرها چه می شود که چنین پَرت می شوند؟
گر ضربه هات سرعت و شدّت نداشته ست
سـرتاسـر نقــاط جهان را گرفته ای
نامی به قدر نام تو برکت نداشته ست
تنهـــا ، به بارگاه سلیمانی شماست
جایی که مور ، حسّ حقارت نداشته ست
بیچاره آن کسی ست که برگشته از نجف
بیچاره تر کسی ست که رُخصت نداشته ست
شب های جمعه ، جز نجف و کربلا، خدا
جایی به سر هوای زیارت نداشته ست
محمدقاسمی