شعر شهادت طفلان حضرت زينب (س)

کعبه‌ی اَبرارِ

*جامعُ‌الاَسرارِ خدا زینب است
منبع‌ُالانوارِ خدا زینب است
کاشف‌ُالآیاتِ کتابُ‌لَّه‌و..
اعظمِ اذکارِ خدا زینب است

مُنتهَ‌لآمالِ همه انبیا
کعبه‌ی اَبرارِ خدا زینب است

معنیِ نورُالثَقَلین است او
عینِ حسن عینِ حسین است او

هست اگر بارِ دگر فاطمه
بارِ دگر هست اگر فاطمه
نیست بجز نیست بجز زینبش
نیست مگر نیست مگر فاطمه
جمعِ حسین و حسن و زینبین
هست علی ضرب در فاطمه

اوست که خاتونِ دو عالم شود
فاطمه وقتی که مجسم شود

چادرِ او از جبروت آمده‌است
مقنعه‌اش از ملکوت آمده‌است
رفته به معراج  زمانِ نماز
یاکه پیمبر به هُبوط آمده‌است
چشمِ حسین است به دستانِ او
تاکه دو دستش به قنوت آمده‌است

شیرترین حیدرِ بعد از حسین
حضرتِ پیغمبرِ بعد از حسین

ای همه وصفِ تو صفاتِ علی
ای کلماتت کلماتِ علی
عالِمه‌یِ عامِله‌یِ کامِله
جامعِ نورِ جلواتِ علی
ریخته از چادرِ تو بر زمین
جلوه به جلوه برکاتِ علی

در همه اوقات سلامُ علیک
عمه‌ی سادات سلامُ علیک

قامتِ تو قامتِ غم را شکست
دختِ علی را نتوان دست بست
دست به دامانِ تو هر آنچه بود
گوش به فرمانِ تو هر آنچه هست
ای شَرَفُ‌العِشق بتاب و بِبار
تاکه مسلمان بشود بُت پرست

خواست که غم دستِ تو بندَد ولی
غم که بُوَد در بَرِ دُختِ علی

با دو پسر آمده یا ذوالفقار
یا‌که علی آمده با ذوالفقار
چادرِ زهرا به کمر بسته و..
با خودش آورده دوتا ذوالفقار
گفت برادر سه سپر را ببین
گفت که ای شاه بیا  ذوالفقار

بیرقِ تو بیرقِ زهرایی است
با دو عَلَم رزم تماشایی است

با کَمری خُرد غمم را ببین
دار و ندارِ حرمم را ببین
موقعِ پیریِ من و هیچ نیست
با نظرِ لطف ، کمم را ببین
ای نفَسَم با دو نَفَس آمدم
آه دم و بازدمم را ببین

هیچ نگفتی و به سر آمدم
جایِ همه با دو جگر آمدم

آه جوانمُرده سه جان با من است
شکرِ خدا این دو جوان با من است
بعدِ علی‌اکبرت آقا چه غم
گفت محمد که اذان با من است
نعره‌ی عبدُالَهِ من را ببین :

بعدِ ابالفضل کمان با من است

آمده هنگامِ جدایی‌شان
هردویشان رفته به داییشان

داغِ جوان دیده‌ای ای مو سپید
آمده‌ام تا که شوم رو سپید
پیر شدی بعدِ علی‌ات چه زود
وای حسینم شده اَبرو سپید
اِذن بده ورنه در این لحظه من
می‌شوم از دردِ تو گیسو سپید

چاک گریبان کُنَمَت رَد مَکُن
موی پریشان کُنَمَت رَد مَکُن

آب اگر نیست دو دریا که هست
نیست کسی زینبِ کبری که هست
باز پس از این دو غمی نیست نیست
مادرشان روزِ مبادا که هست
غصه ندارم اگرم رد کنی
تا قسمِ حضرت زهرا که هست

اِذن گرفتند و به میدان زدند
بوسه بر آن مادرِ گریان زدند

موقعِ رزمِ دو برادر رسید
نیزه ولیکن دوبرابر رسید
پشت به پشتِ هم و رو بر همه
تیزترین تیغِ دو پیکر رسید
تشنگی انداختشان از رَمَق
رزم ولی زود به آخر رسید

لشکر دشمن چقدر نیزه داشت
هرکه رسیده‌است دو سرنیزه داشت

 تاکه خجالت نکشد آه ، شاه
مادرشان مانده در این خیمه‌گاه
این یکی از تیغ فقط گفت آی
آن یکی از دِشنه لبش گفت آه
آی حسین است و دوتا نیمه جان
آی حسین است و دوتا قتله‌گاه

مادری از بی پسری سوخت سوخت
در دلِ خیمه جگری سوخت سوخت

حسن لطقی 
نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا