دل سپردم به مِهر مَه رویی
گرچه آلوده و خرابم من
عرش اعلا اگر شود جایم
خاک پایِ ابوترابم من
دلِ آوراه کرده بیتوته
گوشه ای از حریم شیر ِخدا
تا خدا میبرد مرا عشقت
یک نگاهِ رحیم شیر ِخدا
همه ی چرخ و نُه فلک با یک
چرخش چشم مرتضی برپاست
هاتفی میسرود در گوشم
که نجف مرکز بهشتِ خداست
چه کسی میرسد به فریادم؟
در سرم پُر شده هوایِ نجف
أین کنت حبیبَنا ألغوث
صاحب قُبه یِ طلایِ نجف
اختیاراتِ هستی خود را
داده ایزَد به مرتضی حیدر
عشق مولا تمام توحید است
فالِقُ الحق وَ النوا حیدر
باز بر مصطفی سفیر آمد
ای سفیر خدا دلت آرام
امر شد یا نبیِّنا بَلِّغ
تا رسانی وظیفه ات انجام
جبرئیل ِ امین غریق ِ نوا
مژده مژده بده رسولُ الله
رویِ منبر بگو خدا گفته
اسداللَه شده ولیُ الله
دستِ حیدر به دستِ پیغمبر
دستِ هردو میانِ دست خدا
و یدالله فوق أیدیهم
جلوه کرده به عینه در اینجا
حاجیان گردِ کعبه و دلبر
پا نهاده میانِ جمعیت
با دلی مطمئن در آنجا داد
مرتضی را نشانِ جمعیت
بر لبش خنده ای رسیده و خواند
این دعا را که والِماً والا
اشکی آمد ز گوشه ی چشمش
کرد نفرین که عادِماً عادا
ای ز خوبان هَماره سَر, حیدر
سر نهادن به پای تو عشق است
نیش ِ تو نوش و زخم تو درمان
هم جفا هم وفای تو عشق است
تو مرادِ تبارک اللهی
أحسن الخالقین برای تو بود
خاتم الانبیا محمد هم
با خدا غرق در ولای تو بود
ای نگاهِ تو جاریِ رحمت
مهر خود را به من نما نازل
ای تجلی واقعی خدا
دمی از جلوه ات ابوفاضل
خسته ی جستجوی تو آدم
بنده ی مبتلای تو إدریس
گر کُنَد بر مقام تو اقرار
میشود عاقبت به خیر إبلیس
رویِ موج بلند دریاها
نام تو بادبان کشتیِ نوح
ای مریض ِغمت شُعیب و هود
دلِ هارون ز تیر ِ تو مجروح
طالب تو مقام ابراهیم
در طواف تو حجر اسماعیل
تشنه ی دیدن رُخَت زمزم
مُحرم ِ خانه ی تو جبرائیل
بُرده مِهر ِ تو هوش سلمان را
عاشق ِ واقعیِ تو عمّار
مالکِ قلبِ مالک اشتر
سر به دار ِ تو میثم ِ تمّار
ای غزلخوانِ چشم تو حافظ
دربه در بَهر ِ دیدنت سعدی
مولوی خودکُشی کُنَد ز غمت
قنبرت میزند صدا… بعدی
شاعر ؟؟؟