شعر مناجات با خدا

شکر خدا

شکر خدا که دوره هجران سر آمده
مولا کجاست؟بنده به این محضر آمده

چه سفره ای خدا روی ما باز کرده است
جایی نشسته ایم که پیغمبر آمده

در باز بود، در نزده آمدم خدا
امن یجیب؟نیمه شب مضطر آمده

آن بنده ای که سر به هوا بود را نبین
این بنده را ببین که چنین با سر آمده

بشکن مرا دوباره دلم را ز نو بساز
لطفا ببخش، حال که اشکم درآمده

گریه بهشت ماست،ز ما گریه را مگیر
آخر بگو که چیزی ازین بهتر آمده؟

درمان ما شکسته دلان با رقیه است
چادر تکانده دارو و درمان درآمده

این سی شبه مرا بده دست ابوتراب
هر وقت کار سخت شده حیدر آمده

ما عاقبت بخیر ولای علی شدیم
خورشید ما ز گوشه ایوان برآمده

افطار ما ز نان علی رنگ و بو گرفت
نان پخته و شبانه به پشت در آمده

ماه خدا زیارت کرببلا خوش است
خوشبخت آنکه در حرم دلبر آمده

این ماه قدر دارد و این قدر فاطمه ست
آن فاطمه که زیر عبا محور آمده

یا رب کجا رواست که ناراحتش کنند
وقتی کرامتش به صف محشر آمده

یک سو بدست خود همه هیزم گرفته اند
یک سو به جای شیر خدا کوثر آمده

محکم لگد زدند به در پهلویش شکست
فضه ببین چه ها به سر مادر آمده

این شعله های در به خیام پسر گرفت
وقتی که میخ در به نظر خنجر آمده

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا