فاتـحِ جنـگ جـَمل دلبرِ من را عشق است
یکسره کرب وبلا گفت حسن را عشق است
پسر شـاه کـرم از حـرم آمد بیرون
حرمی بین دعـا گفت حسن را عشق است
نوه یِ حیدرِ کرّار به میدان می رفت
مقتدای شهدا گفت حسن را عشق است
مانده مبهوت خودِ أَزرقِ شامی وَالله
ضربه ای زد که خـدا گفت حسن را عشق است
یک تـَنه پرچم ارباب مـرا بالا بُـرد
وَ علمدارِ وِلا گفت حسن را عشق است
وَجنات و جَلوات و حَسناتش حسنی
روضه یِ امشب ما گفت حسن را عشق است
آخر روضه یِ او روضه یِ بابایش بود
او زمین خورد چرا؟! گفت حسن را عشق است
کربلا ندبه سرا بود و مـدینه مـضـطر
آخرین تیر خدا گفت حسن را عشق است
حسین ایمانی