پشت میخانه نشستم غرق شور و شادی ام
از خراب آباد این دل در پی آبادی ام
هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم
سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادی ام
من نخوردم غیر این درگاه نان سفره ای
دلخوشم بر استخوانی که به دستت دادی ام
جرعه جرعه معرفت نوشاندی ام از ساغرت
جرعه جرعه جامعه, از اول نوزادی ام
برکت شیر حلال مادرم بوده اگر
نیستم اهل سقیفه رهرو این وادی ام
هرکه هستم, هرچه هستم, باسواد و بی سواد
نوکر حلقه به گوشم, نوکر ابن الجواد
ای امام المتقین, ای هادی, ای حصن حصین
نوکرت از تو, تو را می خواهد ای آقا همین
هر کجا رو کرده ام دیدم جمال روی تو
هر کجا رفتم تو بودی در یسار و در یمین
خاک عالم ملک زهرا هست, پس باشد حرام
بی ولای تو قدم برداشتن روی زمین
پای درس و بحث تو شد حضرت عبدالعظیم
یکه تاز مکتب معرفت و اهل یقین
خادمی خانه ات با خضر و نوح و آدم است
نوکری از نوکران تو شده روح الامین
ذکر این آواره شد یا ایها الهادی مدد
عاجزم از کار خود یا ایها الهادی مدد
درس های اعتقادت را بیا از سر بگو
با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو
از امیرالمؤمنین, یعسوب دین, حبل المتین
باز هم آقا بیا از ساغی کوثر بگو
یکصد و پنجاه دفعه در غدیر خم بیا
با زیارت نامه ات از خواجه ی قنبر بگو
من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام
بر محبین علی در وادی محشر, بگو…
…عاشقت را می خری آنجا به عشق مرتضی؟
کی مرا هم می بری یک شب نجف, آخر بگو
سامرایی می شوم بعد از زیارت در نجف
پاک می آیم به پیشت با طهارت در نجف
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی سامرا
بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا
من همان عبد شما هستم که از شوق وصال
سجده کردم سالیان سال سوی سامرا
با شمیم و جذبه های سامرایی شما
پروراندی در دل ما آرزوی سامرا
تا ابد هستیم محتاج نگاه رحمتت
ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا
ما برای نوکری در ماه جانسوز حسین
اشک می گیریم هر سال از سبوی سامرا
اذن گریه می دهی بر روضه ی جدت حسین؟
می گذاری پا نهم در روضه ی جدت حسین؟
مهدی علی قاسمی