شعر وفات حضرت خديجه (س)
یار نبی
پیش دلت، ثروت دنیا، رقمی نیست
گو برود مال، یار هست و غمی نیست
مُلک دلت را زدی به نام محمد
ثروت تو چیست؟ یک سلام محمد
تاجر خوشذوق، ذوق سیم و زرش نیست
جز خود یوسف، حوالهی دگرش نیست
روح از این دام، رها ساختهای تو
بُردهای آن روز، که دل باختهای تو
روح، رها ساختن، این است تجارت
مثل تو دل باختن، این است تجارت
در دلت آیات کوثر است، خدیجه!
چار نوه داری و چقدر نتیجه
در رخ سادات، همچنان اثر توست
این همه نور، از نتایج سحر توست
اشک ملائک، کنار جسم تو رود است
آه! یتیمی برای فاطمه زود است
ای که در ایمان، تو مادر همه بودی!
کاش شب ازدواج فاطمه بودی
جان جهان، بر سر بالین تو آمد
گفت که مدیون مهر توست، محمد
جای کفن، پیرهن آورد برایت
سبقت از احمد، ولی گرفت خدایت
ما به فدای تنی که در کفنی نیست
بر تن صد چاک او، پیرهنی نیست
قاسم صرافان