شعر شهادت حضرت زهرا (س)
یک کوه غم
یک کوه غم به سینه تلمبار می شود
وقتی ز درد فاطمه بیدار می شود
این روز ها نماز شب او نشسته است
وقت قیام دیده ی او تار می شود
گاهی به شانه های حسن تکیه می کند
یا تکیه اش به شانه ی دیوار می شود
پیراهن سفید تنش تازه شسته بود
نگذشته ساعتی که گلدار می شود
گاهی میان عزم سفر فکر می کند
آیا کسی برای علی یار میشود
حتی برای دلخوشی مرتضا که هست
مشغول کار با تن بیمار میشود
شمعی که آب گشته سبکبال رفت و غم
روی سر علی همه آوار می شود
خانه بدون فاطمه غمخانه بیش نیست
زهرا که نیست خانه دلآزار می شود
کی رفته او به خواب ز دردی که داشته
بازو برای سینه پرستار می شود
صمد علیزاده