آشفته دل و شیفته و عاشق رهبر
آشفته دل و شیفته و عاشق رهبر
آن یاور دین نبوی, یار پیمبر
مستِ گلِ رخسار نبی, واله و شیدا
پروانه صفت, او به طوافِ گلِ دلبر
دلداده ودلباختۀ , احمد مختار
افروخته و سوخته و دلبر و یاور
او شمع ِ فروزانِ بنی هاشمیان بود
می سوخت, که تا نور دهد, بهرِ پیمبر
یکتا به جوانمردی و او اشجع مردان
در عرصۀ میدانِ قضا, شیرِ دلاور
او سید و سالارِ شهیدانِ اُحُد شد
در راه نبی مُثله شده چون گلِ پرپر
تا دید نبی جسم به خون خفته حمزه
گفتا که دوباره شده ام بی کس و یاور
ناگه ز قفا, فاطمه و عمه رسیدند
این صحنه زند بر دلِ هر عاشقی آذر
گفتا به صفیّه که برو تاب نداری
تا بلکه ببینی بدن زار برادر
احمد به جلوداری و عمه به توسل
چشم علی و فاطمه پُر گشته ز کوثر
تا دید صفیّه بدن مثله ی حمزه
افتاد به خاک غم و گفت خاک بر این سر
ای کاش برادر که ز بعد تو بمیرم
ای کشتۀ مظلومِ به خون گشته شناور
این صحنه به ناگه, دلِ آشفتۀ جان را
تا کرب و بلا بُرده, به نزد شه بی سر
آن لحظه که زینب شده مشغولِ تماشا
بر جسم به خون خفتۀ صد چاک برادر
می گفت حسین جان و سوی علقمه می رفت
آخر چه کند با غمِ عباسِ دلاور
فریاد برآورد, به سوز و به دوصد آه
«حیران» مگشا پرده ز رسوائی معجر
شاعر : حسین رضائی ( حیران )
با سلام شعر دو بار تکرار شده
ونام شاعر حسین رضایی می باشد
با سلام خیلی زیبا بود ممنون