شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

آشنا بود

آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی

کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی

خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد

بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی

لشکری را ریختی, آخر تنت را ریختند

کار دستت داد آخر ضربه هایی که زدی 

استخوان سینه ات میگفت اینجایم عمو

خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی 

ذره ذره چون علیِّ اکبرم میبوسمت

این به جای بوسه هایِ بر عبایی که زدی 

سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون میکشم

در إزای سیزده جام بلایی که زدی

 

      علی اکبر لطیفیان

 

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت قاسم, شعر حضرت قاسم, شب ششم محرم, علی اکبر لطیفیان ;نوشته شده در ;2012/11/13ساعت;13:20 توسط;محمد مهدی عادلی; |;

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا