آقای من
معصیت چید پر و بال دعاهای مرا
حب دنیاست که زنجیر شده پای مرا
هر زمان در صف خواهان تو غائب بودم
لطف کردی و ندادی به کسی جای مرا
یک نفر یوسف گمگشته من هست، تویی
تو بگو چند نفر داری همتای مرا؟!
از کس و ناکس این شهر کشیدم منت
تا به حالا نشنیدی تو تمنای مرا
پیش هر معصیتم عذر و بهانه دارم
رد نکردی ز کرم هیچ تو حاشای مرا
در نبود تو غبار است هوای دل من
نفس اماره گرفته است نفسهای مرا
تو رسیدی و نبودم ز مزارم بگذر
تا محقق کنی اینبار تو رویای مرا
سخت دلتنگ شبستان حریم نجفم
برگه ام را بنویس و بزن امضای مرا
خاک اقلیم نجف خاک گل خلقت ماست
برسانید به من تربت بابای مرا
شرمگینم که نشد گریه کنم هم پایت
لطف کن بیشترش کن غم فردای مرا
گریه ی توست که سوزانده دل عالم را
چیست آن غم که شکسته ست مسیحای مرا
پشت در مادر تو گفت بیا مهدی جان
که گرفتند به ضربی همه دنیای مرا
یل خیبر که طنابی به سروگردن داشت
داد زد فضه بیا همسر رعنای مرا…
بهمن ترکمانی