دسته‌بندی نشده

آقای من

ای که جز نامت ندارد حسن مطلع کارها
ختم شد با مُهر مِهر تو همه طومارها

در بیانت بند می آید زبان ناطقان
قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها

طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است
استوار مکتب ایثار تو عمارها

پای بوسی تو عزت داده ما را بی گمان
گل نباشد کس نمی آید سراغ خارها

کی رود یاد تو از خاطر که در روز ازل
کنده اند اسم تو را بر سنگ دل حجارها

داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک توایم
لاله کی روییده در آغوش شوره زارها

خاک کویت توتیای چشم اهل آسمان
عطرنامت کیمیای شیشه عطارها

باز مانده از تماشایت دهان کوه نور
ای حرایت تا قیامت قبله گاه غارها

در شجاعت آنچنانی که میان کارزار
رو به تو آرند وقت خستگی کرارها

ای که با خون دلت پرورده ای اسلام را
ای که خرما خورده اند از نخل تو”تمار”ها

گرچه با تیشه به جان ریشه ات افتاده اند
می دهد این نخل تا روز قیامت بارها

سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید
کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها

با پر و بال تو ای بال و پرت زخمی عشق
درک کردند آسمان را جعفر طیارها

با عیادت از عجوزی سنگدل ای آینه
روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها

لب به نفرین وا نکردی در تمام عمر خویش
بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها

رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست
جان به لب شد از غمت شهرت – مدینه – بارها

تا که چشمت بسته شد ای قافله سالار عشق
بسته شد دست خدا و پاره شد افسارها

آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست
ناله ها برخواست بی تو از در و دیوارها

محسن عرب خالقی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا