شعر شهدا

آهسته آهسته

گل شد , بر آمد پیکرم , آهسته آهسته
انگار دارم می‌پرم آهسته آهسته
انگشترم , مهرم , پلاکم , چفیه‌ام , عطرم
پیدا شد از دور و برم آهسته آهسته
آهسته آهسته سرم از خاک می‌روید

از خاک می‌روید سرم آهسته آهسته
جز نیمه‌ ای از من نمی‌یابید , روزی سوخت
در شعله نیم دیگرم آهسته آهسته
امروز بعد از سال ها زاییده خواهد شد
ققنوس از خاکسترم آهسته آهسته
خوابیده‌ام بر شانه‌ها و می‌برندم … نه
تابوت را من می‌برم آهسته آهسته
آن پیرزن , این زن به چشمم آشنا هستند
دارم به جا می‌آورم آهسته آهسته
خواندم : پدر خالی است جایش این خبر می‌ریخت
از چشم‌های خواهرم آهسته آهسته
دیگر برای آستین بالا زدن دیر است
این را بگو با مادرم آهسته آهسته
مهدی فرجی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۲ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا