از درد کوچه های پر از غم نگو نگو
از قدّ عمه ام که شده خم نگو نگو
بابا به روی نیزه تو را تاب داده اند ….
از این عذاب ماه محرم نگو نگو
بابا نگاه زجر مرا زجر می دهد …
دنیا شده شبیه جهنم نگو نگو
دردی شبیه درد کمر در سر من است
از ضربه های سخت و دمادم نگو نگو
هر چند لحظه دنده ی من درد می کند
از این اسیر بی کس و پر غم نگو نگو
از مادرم بگو که در آن کوچه ضربه خورد
از مجتبی بگو که همان بین کوچه مرد
جعفر ابوالفتحی