شعر شهادت حضرت رقيه (س)

اقا سلام

اقا سلام گم شده ام در هوایتان…

جلدم نما با جلوه دلربایتان

در هر کجا سخن از لطف خان توست…

جانم فدای بیرقو بزم سیاهتان

من نوکری به شرط مزد نکردم تو شاهدی…

زیرا که هست به نوکر حواستان

نوکر شدم که تو اقای من شوی…

شکر خدا امده ام در پناهتان

مادر مرا زاد که نام تو گویمو…

هستم حسین در پی جلب رضایتان

باشد دوای هر که شود خسته از همه…

یک ذره از تربت کرب و بلایتان

باله ملک فرشه قدمهای نوکرت…

این است مقام گریه کنه روضه هایتان

هستم جوانو دل به هوس ها نمیدهم…

زیرا که این جوانی است وقفه جوانتان

گر که بپرسمت ز چه دورم من از شما…

دانم که گویی علتش هست گناهتان

هر جمعه شب مرغه دلم می زند سری…

پایینه پا و گاه سوی قتلگاهتان

هل من ناصر ینصرنی میرسد به گوش…

هر دم ز معزنه ها این صدایتان

حرفم تمام حضرته دلبر شاهه شهید…

تنها فقط خداست خون بهایتان

 سید علی سجادیان

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا