برای بندهی عاصی ؛ پناهگاه کجاست!؟
بدون هیچ تعارف بگویمت رو راست:
” مرا بدونِ تو در این حیات ، واویلاست
رضایتِ تو اگر بود ، کردگار ، رضاست
مگو که روی منِ بیپناه ، در ، بستی
غریقِ بحر گناه و خطا مرا مَپَسند
بس است غفلتِ از تو شدم ذلیلِ گزند
بگو دلی که بُوَد خانهی تو سیری چند؟
فریب میخورم آقا مرا به پات ببند
بگو به من که :به خُدّام ِ من ، تو پیوستی
ولیّ اعظم ِ پروردگار! یا مهدی
فرشتههای سما را نگار! یا مهدی
به ذوالفقارِ علی ، تکیهدار! یا مهدی
به ذوالجناحِ حسینی ، سوار! یا مهدی
بِکَش به روی سرم حقّ مادرت دستی
تمام ِ خوبی و اوج خوشیّ و قُلّهی خیر!
درآر ، سائلِ خود را ز مستمندیِ غیر
به جز تو نیست خبر ؛ کردهام به دنیا سیر
چو لُطفِ جدّ غریبت به زندگیّ زهیر…
درآر ، نوکرِ خود را ز دوزخِ پستی
غلام ِ تو شده عاصی! نمیکنم باور!
امان ز دیدهی تو که شد از گناهم ، تر
شدم ز غفلت ِ از تو دوباره خاک به سر
امان ز لحظهی بیآبرویی ِ نوکر
“ امان ز لحظهی غفلت که شاهدم هستی “*
* جملهی آخر ، جملهی معروفی است که نمیدانم برای کدام منتظرِ دلسوختهایست!
محمد علی نوری