امیری حسین و نعم الامیر
شرح حیا، پیدای ناپیداست زینب
تصویر حُجب مادرش زهراست زینب
نطقش بُرنده، زینت مولاست زینب
ذاتاً فناءِ فی الحسین ماست زینب
در اوج عزت، تکیه بر اسم حسن کرد
او ایستاد و پنج تن را، پنج تن کرد
اهل مناجات شب و اهل بُکاءَ است
تصدیق حکم اَلبلاءُ لِلولاءَ است
او بعد سقای حرم، صاحب لواءَ است
در مکتبش امر حسین امر مُطاعَ است
در پای نذرش منطق قرآنی آورد
جای یکی در حج، دو تا قربانی آورد
فرمود؛ برگشتن از این نذرم محال است
در کربلا، دل کندن از هستی کمال است
چشمم به این لحظه در این پنجاه سال است
امید من بهر وصالت این دو بال است
دیگر قبولم کن، چقدر اما و شاید …
نگذار اسم مادرم زهرا بیاید
آن گریه های بی صدا یادم نرفته
میخ در و آن کوچه را یادم نرفته
آنکه لگد زد بی هوا یادم نرفته
اصلاً عزیزم؛ باز تا یادم نرفته …
آنچه حسن گفت و شنیدی، خواهرت دید
تو روی نیلی را ندیدی، خواهرت دید
ای شرط ضمن عقد من! حالت گرفته است
پر می کشی اما دو تا بالت گرفته است
مثل علی، دستم پر شالت گرفته است
تا زنده ام من، راه گودالت گرفته است
تو ناز مطلق هستی و عالم نیاز است
کم ناز کن! در خیمه ها مَحرم نیاز است
می ایستم بر حنجرت، خنجر نبینم
سر می دهم، بالای نیزه سر نبینم
رباب را سرگشته ی اصغر نبینم
پیشم بمان دست کسی معجر نبینم
قدری تحمل کن، به فکر درد من باش
حالا که اکبر نیست اینجا، مرد من باش
رضا دین پرور