هر کسی از خانه دنبال شراب آمد برون
از زوایای قدم هایش ثواب آمد برون
مانده بودم تا روم در نزد ساقی یا که شیخ
ساقی از قرعه برای انتخاب آمد برون
محتسب را کن خبر زیرا فقیه شهر گفت
مستحب شد دختر رز بی حجاب آمد برون
آمدم از خانه بیرون در پی میخانه ای
مثل تیری کز کمانش پر شتاب آمد برون
تا که دل زد بانگ ساقی کیست اینجا ناگهان
از گریبان علی یک آفتاب آمد برون
نیست گر ساقی علی پس از چه رو ای شیخ شهر
رفت هر که در نجف مست و خراب آمد برون
بعد عمری لب فروبستن فقط یک مرتبه
کعبه لب وا کرد و از آن بوتراب آمد برون
در هوای دیدن چشمان مولایم علی
یوسف از چاه طبیعت با طناب آمد برون
گفت آیا تا ابد با من تو می مانی علی
عرش را بی چاره کرد و بی جواب آمد برون
وقت بت بشکستنش می دید کعبه گوییا
آفتاب از پشت انبوه سحاب آمد برون
کشور دل را سپردم دست زلف او ولی
از سر هر گیسویش یک انقلاب آمد برون
تا ز شوق حضرت ساقی نشیند با غدیر
نذر کرد و بعد از آن از خم شراب آمد برون
بوتراب و ساقی و قاضی تویی حدم مزن
تاک با اذن تو از قعر تراب آمد برون
جرعه ای برما بده مولا! که بی انصافی است
سوی مسکینی اگر بوی کباب آمد برون
….قطره ای در کارزار افتاد از پیشانیت
یا که خرج صد هزاران آسیاب آمد برون
نازم این آرایش بی حد و حصر تیغ را
رفت هر جا ذوالفقارت با خضاب آمد برون
تیغ تو بیخود نگردید از نیام خود جدا
صید نادیده کی از لانه عقاب آمد برون
خیل دشمن را پراند سر به هنگام نبرد
مثل دریایی که از او هی حباب آمد برون
…..خیره گردیدیم در طوفان اسمت یاعلی
همچو چشمی که ز احوالات خواب آمد برون
خواستم یک لحظه مستی را کنم بیرون ز سر
باز از میخانه سویم این خطاب آمد برون
چیست فرق بین حیدر با علی کربلا
ناگهان آهی ز دل با التهاب آمد برون
گفت (وه) زان دم برون از کعبه شد بنت اسد
وای از آن دم که از خیمه رباب آمد برون
……شد برون با اصغرش از خیمه ی خانم رباب
از حرا گویی که احمد با کتاب آمد برون
برد با دستش پدر طفل خودش را روی سر
از رکاب دست دلبر درّ ناب آمد برون
گفت آیا آب او را میدهید ای وای من
تیر از چله به سودای جواب آمد برون
تا که پرپر غنچه شد از شرم بلبل , باغبان
از گل رخسار زیبایش گلاب آمد برون
خواست تا تنها کند تشییع اصغر را ولی
مادری از خیمه اش با اضطراب آمد برون
در شب عید ولایت بس کن از روضه غریب
شعر تو از مدح آن عالی جناب آمد برون
محسن قاسمی غریب