شعر ولادت امام حسين (ع)

اهلا و سهلا

مژده بده از زندگانی سیر ها را
آمد به سر عشق جوانی پیرها را

امشب شب مخصوص ما دیوانگان است
آماده سازید عاقلان ، زنجیر ها را

در فطرس دل شد قیامت ، آمد آنکه
این رو به آن رو می کند تقدیرها را

قربان نقاشی که اینگونه کشیده
از عشق در یک رخ ، همه تصویرها را

شیر علی بن ابیطالب رسید و
لرزاند دلهای تمام شیر ها را

روح الامین گوید بزن فریاد با من :
یا عشق ، یا نعم الامیر اهلا و سهلا

ای عشق شد تشریف فرما سفره دارت
ای کربلا دیده گشوده شهریارت

یا مرتضی دوم عصای دستت آمد
آسوده شد زین پس خیال ذوالفقارت

یا فاطمه برده است دل از باغ رضوان
این عطر سیبی که وزیده در بهارت

کوری چشم هر چه بدخواه حسود است
یا مجتبی ! آمد قرارت ، بی قرارت

مولای مظلومان این عالم رسیده
ای ظلم از این پس سیه شد روزگارت

ای شمر از حالاست او دل ناگرانت
ای حر از امروز است او چشم انتظارت

مستانه می آید ندایی ای منابر
آمد حبیبت ای حبیب بن مظاهر

تو زنده ی دیروز و امروزی و فردا
تو بوده ای از قبل خلقت ، مثل مولا

السابقون السابقون عاشقانت
نوح و خلیل و آدم و عیسی و موسی

ای عرش تا فرش خدا در اختیارت
ای آبرودار زمین و آسمان ها

نام من از قبل ولادت هست نوکر
نام تو از قبل ولادت هست آقا

آقای من وقتی تو کشتی نجاتی
در موج طوفان میزنم دل را به دریا

راه نجاتی نیست جز راه نجاتت
تنها صراط المستقیم ما صراطت

ما در غلامی تو دیدیم آبرو را
نامت دوا کرده است هر درد مگو را

نا اهل ها را هم محل دادی همیشه
بنده نوازا ! سرورا ! سنگ صبورا

ای مهربان تر از پدرها مهربانیت
نگذاشت بر دل حسرت یک آرزو را

ناکام یعنی آن کسی که وا نکردند
با تربت کرببلایت کام او را

آقا دم چایی موکب های تو گرم
حتی خیالش می کند کار سبو را

هر چیز که خرج تو شد بالا نشین شد
بد در بهشت روضه آمد ، بهترین شد

ای سایه ی خورشید ِ چشمت سرپناهم
من رو به تمثال تو تنها رو به راهم

جان همین پیراهن ِ مشکی ِ کعبه
تنهاست باب القبله ی تو قبله گاهم

من هر چه باشم بد ، تو خوب خوب خوبی
من هر چه باشم شب ، تو هستی قرص ماهم

جان ابوفاضل صدایم کن ، صدایم
جان زهیر آقا نگاهم کن ، نگاهم

هرگز سوا کردن نباشد در مرامت
لطفت خریدار بد و خوب است با هم

پایین نیاید پرچم آوازه ی تو
عاشق ندارد هیچ کس اندازه ی تو

ای فوق ادراک ، ای قیامت در قیامت
ای آبروی عشق ، ای فخر شهادت

عیسای آنها حرف زد در گاهواره
عیسای ما وا کرده لب ، قبل از ولادت

شش ماه زهرا بود و اشک و بی قراری
شش ماه می خواندی برای او مصیبت

شش ماه مادر گریه کرده ،گریه کرده
قربان این سوز ِ اناالمظلوم هایت

شش ماه ، تنها بود کار مادر و تو
گریه برای زینب و داغ اسارت

یک مقتل و یک پیکر و یک کربلا درد
شش ماه گفتی ماجراها ، از سه ساعت

مادر بهارش از غمت رنگ خزان شد
دیگر انا العطشان نگو ، او نصفه جان شد

محمد حسین رحیمیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا