در سینه ام آهی ز غم آکنده باشد
این بنده از خوابِ گران شرمنده باشد
دارد به آخر می رسد این ماهِ رحمت
چشمم به دستانِ تو که بخشنده باشد
در مختصر ساعاتِ باقیمانده از ماه
عبدِ تو این را با ندامت خوانده باشد
در باغ احسانِ تو گر یاسی نچیدم
هر گونه تقصیر و قصور از بنده باشد
این روزهای واپسین دل بی قرارم
ترسم هنوز بارِ گناهم مانده باشد
ترسم از این که سهمم از ماهِ کرامت
تقصیرِ باقیمانده در پرونده باشد
در آخرین شبهای ماهِ عفو و بخشش
این دل به امید تو جانا زنده باشد
قطعاً نگاهِ مهربانت در شبِ قدر
کوهِ گناهانِ مرا سوزانده باشد
من که به ماهِ رحمتت امیدوارم
ماهی که ایامش همه فرخنده باشد
یارب ز درگاهت مرانی این گدا را
دستانِ او خالی و سر افکنده باشد
هر چند میدانم تو می بخشی در این ماه
هر دل که از حُبِّ علی آکنده باشد!
هستی محرابی