این گونه ای که تو , غرق خدا شدی
این گونه ای که تو , غرق خدا شدی
ماندیم , بنده ای ! یا کبریا شدی ؟
هرجاکه می رویم , آنجا تویی علی
کون و مکان شدی ارض و سما شدی
مارا نگاهِ تو از خاک آفرید
با این حساب تو, بابای ما شدی
تا ما گدا شدیم , بی ادّعا شدیم
جود و کرم شدی , لطف و عطا شدی
سیلاب مشکلات, مارا ربوده بود
تا اینکه آمدی, مشکل گشا شدی
“هُمْ راکعون”شدی, “والسّابقون” شدی
هَم “إنّمایی” و , هَم “هلْ أتیٰ”شدی
رکن و مقام , تو , بیت الحرام , تو
در سرزمین وحی, سعی و صفا شدی
ای خشت, چون ادب کردی به محضرش
حالا برای خود , ایوانْ طلا شدی
با درد آمدیم , تسکین مان شَوی
با گریه آمدیم , نورالبُکا شدی
ای مونس همه در وقت بی کسی
آخر خودت چرا تنها رها شدی؟
هنگامه ی فلق , یاد تو می کنیم
چون در نماز صبح , حاجت روا شدی
ای فرق سر ز تیغ , وقتی شکافتی !
مانند مُصحفی , یکباره وا شدی …
غرقاب خون خویش در بین آن گِلیم
گریان روضه ی یک بوریا شدی
شبهای قدر شد , همراه فاطمه
شاید روانه یِ کربُــبلا شدی
محمدقاسمی