شعر شهادت امام هادی (ع)
ایهاالنقی
تاریک بود دور و برت ایهاالنقی
سویی نداشت چشم ترت ایهاالنقی
خون میگریست بر تو و بر حال و روز تو
چشم ملائک و پسرت ایهاالنقی
زهرِ ستم چه کرد به جان تو ای غریب
خون میچکید از جگرت ایهاالنقی
یک تن نبود حامیِ تو در تمام شهر
تا شد ز غربتت کمرت ایهاالنقی
از زحمتی که زهر به جسم تو داده بود
شد ارغوانی بال و پرت ایهاالنقی
طفل تو بود شاهد جان دادنت، ولی
آتش گرفت برگ و برت ایهاالنقی
لب تشنه بودی و خبر از آب هم نبود
این سان گذشت هر سحرت ایهاالنقی
عمری به یادِ جَدِ غریبت گریستی
تا بود همیشه در نظرت ایهاالنقی
گرچه غریب بودی و تنها و بی سپه
خولی نبود همسفرت ایهاالنقی
شکر خدا که نیزه نشد مرکب سرت
بر خاک هجره ماند سرت ایهاالنقی
خواهر نبود تا که ببیند غم تو را
از زخم هم نبود اثرت ایهاالنقی
حتی میانِ هجرهی تو یک حصیر بود
جَدِ تو بینِ نیزه و شمشیر اسیر بود
رضا باقریان