ای ابر پرُ باران
ای ابر پرُ باران در این عصر کویری
دست مرا پُر کن در ایام فقیری
صحرا به صحرا آمدم دنبالت آقا
بوسه به پایت می زنم در هر مسیری
ای دلخوشی زندگی، بی عشق رویت
این زندگی دارد فقط حکم اسیری
حتما” به من هم میرسد یکبار دیدار
دلخوش به دیدار توام هنگام پیری
ای کاش می شد از شما امضا بگیرم
یک گوشه بنشینی، عبایت را بگیرم
ای آسمانها جلوه ای از روی ماهت
برگی نمی افتد زمین جز با نگاهت
بر سیصد و بر سیزده یارت اسیرم
اصلاً سیاهی لشگرم بین سپاهت
ای ذوالفقار دست مولا هر کجایی
دست امیر المومنین پشت و پناهت
در پشت پرده ماندنت تقصیر من شد
تقصیر من، این عبد سر تا پا گناهت
تا کی بگویم زیر لب آقا نیامد
آقا نیامد یوسف زهرا نیامد
آمین بگو حاجات عمرم را بگیرم
تا عمر دارم با خودت احیا بگیرم
حتی اگر که ماه پشت ابر باشی
یعنی سرم را میشود بالا بگیرم
من بیقرار یک قرارم چند وقت است
امشب کجای جمکرانت جا بگیرم
ای افضل الاعمال من دیدار رویت
عیدی خود را من کی از زهرا بگیرم
یکجا فدای تو همه ایل و تبارم
شرمنده ام اما شما را دوست دارم
چشمم نداده قطره ای پیش تو نَم پس
تو حاضری در غیبت کبرا منم پس
در شادی و غم دستهایم را گرفتید
اما منم که دستتان را میزنم پس
حیف است بی رعیت بماند خانه تو
جایی به دردت میخورد این بودنم پس
جنگ یمن وقتی علامات ظهور است
تحت لوای پرچم تو ایمنم پس
من دشمن دیرینه آل سعودم
چون بی خیال سیلی زهرا نبودم
رضا دین پرور