شعر شهادت حضرت رقيه (س)

ای‌ سر فدای گیسوانت

ای‌ سر فدای گیسوانت، ابروانت
می‌بوسم‌ امشب خشکی دور لبانت

صافی مویم، صافی ریش تو بابا
پیچیده‌ شد در پنجه‌های دشمنانت
موهای مشکی تو را جوگندمی کرد
خاکستری که مانده لای گیسوانت

بابا تو از بالای نی، از آن بلندی
دیدی اسیری زنان و دخترانت؟!

بعد از نواز‌ش‌های تو شد قسمت من
دستان زجر و خنده‌ی شمر و سنانت

این دشمنان پست‌تر از چارپایان
خیلی شکستند استخوانم، استخوانت

با چشم کم‌سویی که دارم لمس کردم
پاره شده با ضربه‌ی دشنه رگانت

وقتی یزید خیره‌سر از روی مستی
با خیزران می‌زد به دندان ‌و دهانت

جاخورد پشت خواهرت آن دختر تو
لکنت گرفت این دختر شیرین‌زبانت

 امیر عظیمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا