بختِ بلند
بختِ بلند، از پسِ کوهِ ازل بچین.
دامانِ عمرِ خویش ز چنگِ اجل بچین.
از روزگار و عمرِ هدر رفته ات مَنال.
زانوی غصه را به اُمید از بغل بچین.
تا چشم کار می کند از رویِ ماهِ دوست.
درویشِ دیده، در تبِ رویا غزل بچین.
در شوقِ دیدنش، گل لبخند و اشک را.
بر عرشِ لب، به دامنه ای از گُسَل بچین.
جارو به دستِ هر مژه ات نازِ عشق را.
از ردِّ پایِ هر قدمش در محل بچین.
از آسمانِ چشمِ پُر از لطف و رحمتش.
خورشید و ماه در سَبَدی از زحل بچین.
کندو بیار از کفِ پا تا سرش بگیر.
با بوسه از بهشتِ حقیقی عسل بچین.
وقت نماز در خَمِ گیسویش الدخیل.
قد قامَتِ الصلا کن و خیر العمل بچین.
با قندِ پارس، از رطبِ نوبرِ عرب.
در واژه ها ارادتِ ضرب المثل بچین.
دل، دیده، جورچینِ غزل نا مرتب است.
مفعول و فاعلات و فعول و فعل بچین.
وصل و فراقِ یار، به تصویرِ عاشقی.
در قالبِ ظهور بکش، بی بدل بچین.
خاور میانه را که نه، با دستِ باورت.
ترکیبِ نو از اطلسِ بین الملل بچین.
رسول رشیدی راد(مجتبی)