شعر مناجات با خدا
برای درد اگر که دوا گذاشته اند
برای درد اگر که دوا گذاشته اند
دوای درد مرا در بلا گذاشته اند
کرامت علوی ها تمام ناشدنی ست
هنوز هم سر سفره غذا گذاشته اند
کریم دست گدا را همیشه میگیرد
“گمان مبر که تو را با تو وا گذاشته اند”
اگر چه خیر ندیدند از در اما باز
به روی هرچه گدا هست وا گذاشته اند
تمام مردم این خطه کربلایی اند
حسین کشور ما را رضا گذاشته اند
تمام شد رمضان به دل من افتاده
برای ما سفر کربلا گذاشته اند
سر تو دست به دست همه شده اما
تن تو را ته گودال جا گذاشته اند
تنور,طشت طلا,زیر دست و پا ای وای
سر تو را سرِ سرنیزه ها گذاشته اند
مخدرات حرم را نگاه کن عباس…
به گیسوان خود از خون حنا گذاشته اند
یاسین قاسمی