بنام خداوند جان آفرین
“بنام خداوند جان آفرین”
همان خالق آسمان و زمین
به نام نبی و به نام ولی
به جاه محمّد به شأن علی
به نام پُـر آوازه ی فاطمه
که باشد به عرش خدا قائمه
به نام حسین و به نام حسن
که از روز اوّل شدند عشق من
قسم می خورم به شکوه عَلَم
که در هردو عالم اباالفضلی ام
شده چارم ماه و ماه آمده
به مُلک ادب پادشاه آمده
امیر دلیر سپاه حسین
علمدار و پشت و پناه حسین
جَنَم دار و پُر جُرأت و با جگر
فراتر ز درک و شعور بشر
تمام وفا و وفای تمام
ابوالفضل العباس علیه السلام
سرشتش ز جنس سرشت علی ست
ابوالفضل ما رونوشت علی ست
از او تا خدا یک قدم فاصله ست
ابوالقربه است و ابوفاضل است
سَلامٌ عَلیٰ العشق فی عالمِین
ابوالفضل العبّاس ذُخرُ الحسین
ید الله مبسوطه شیر خدا
نشانده ست بر دست او بوسه ها
دمیده ست گُل از سراپای او
ز بس بوسه اش داده بابای او
برای نوشتن جنون لازم است
ز طفلی که ماه بنی هاشم است
من امروز مجنون ترین می شوم
سگ شیر امّ البنین می شوم
ابوالفضل یکتاست مثل علی
جوانمرد دنیاست مثل علی
ابوالفضل مرد خطربوده است
که شاگرد رزم پدر بوده است
به چشم عدو آسمان تیره شد
به صفّینیان دفعتاً چیره شد
سر از گردن خصم می زد چنان
که تیغ از پی ضربه اش هوکشان
خودش را رها کرد و فریاد زد
بنازم به بازوت ؛ شبل الاسد
بنازم که در شانزده سالگی
نشان دادی آن طور مردانگی
تو از ابتدا نذر زهرا شدی
به میل خودت بود سقّا شدی
تو آن قدر خوش قدّ وبالا شدی
که طوبی ترین نخل دنیا شدی
ولی چشم خوردی تو در کربلا
چه ها کرد با قامتت تیرها !!!
سه شعبه کجا نرگس مست تو؟
ز ساعد جدا شد دوتا دست تو
امید تو شد ناگهان نا امید
که مشک تورا تیر دشمن درید
عمود آنچان سمت فرقت شتافت
که تا بین ابرو سرت را شکافت
محمدقاسمی