بنیاد گریه
عاشق طواف کعبه ی آمال می کند
اخلاص را چکیده ی اعمال می کند
عاشق شراب می چکد از دیده ی ترش
با گریه مست می شود و حال می کند
دیوانه ی حسین شدن اوج بندگی ست
این کار را عقیله ی این آل می کند
زینب همان کسی ست که نام معظمش
هر قامت الف شده را دال می کند
شاگردی کنیز خدا را نموده است
این راه را چو فاطمه دنبال می کند
آنجا که جبرییل امین هم حجاب بود
او سجده روی تربت گودال می کند
اشک از رزق اعظم و رزاق زینب ست
فرمانروای کشور عشاق زینب ست
ما را خدا ز حاصل زینب درست کرد
از خورده هایی از دل زینب درست کرد
دلواپس ادامه ی راه حسین بود
ما را خدا مقابل زینب درست کرد
در پاسخ حسین که من اشک مومنم
بنیاد گریه را دل زینب درست کرد
خلاق روزگار گِل هرچه گریه کن
با اشک های نازل زینب درست کرد
عشاق سرشکسته ی بازار عشق را
از چوبه های محمل زینب درست کرد
هرگز کسی حقیقت او را ندیده است
نور عظیم حائل زینب درست کرد
نور حسین شد همه جا بحر او حجاب
مسطوره بود و عابده ی آل بوتراب
وقتی نماز شب که به حال قیام بود
مانند کعبه جلوه ی نورش تمام بود
پنجاه و هفت سال ز هر کجا گذر نمود
گرم طواف او سه امام بود
پای حسین زندگی خویش را گذاشت
او در مسیر عاشقی اَش مستدام بود
جایی که احترام به او وحی نازل است
در پیش پای او قیام نکردن حرام بود
گرچه علی شهیده ی خود زنده کرده است
دانی که فرق زینب و حیدر کدام بود
او از تن بدون سری حرف می کِشید
با حنجر بریده شده هم کلام بود
عقل این زبان بسته به زنجیر می کشد
ورنه مسیر عشق به تکفیر می کشد
آیین دار صبر خدا دخت حیدرست
زهرای روزگار تجلی کوثرست
گویند در حدیث کساء نیست نام او
زینب همان عبای یمانی دلبرست
زینب خلاصه ی همه ی پنج تن شده
شأن و مقام و مرتبه اش فوق باورست
زینب غریب آمد و زینب غریب رفت
آری ظهور جلوه ی او روز محشرست
یک یا حسین گفت سپاهی عقب کِشید
خاتون خانواده ی فتاح حیدرست
در کربلاست معجر او مُحی الحسین
تنها گواه گفته ی من نعش اکبرست
داده نجات با نفسش نُه امام را
تا دید روی ناقه امامی که مضطرست
ما قائلیم یک تنه او یک سپاه بود
دعوای عصر روز دهم پای معجرست
این روزها که بیت علی ریخته بهم
با دست های کوچک خود یار مادرست
با دستمال خیس کمی پاک می کند
خونابه را که بر لب بیمار بسترست
با فضه گفت هر چه سر مادر آمده
تقصیر داغ بودن مسمار آن دَر است
قاسم نعمتی