بیرق عشق
دامن فاطمه گلزار محبت شده است
شب میلاد اَبـَر مرد کرامت شده است
پسری آمده از نسل پیمبر که بشر ….
هر کجا رفته از این معجزه صحبت شده است
سر این سفره نمک گیر شدن رویائیست
وَ گداییِّ حـرم بیـرق عزت شده است
بارها گفتـهام و تا به ابد مـی گویم
نوکرت پای عَلَم صاحب قیمت شده است
پر فطرس که به این شهپر قنداقه رسید
همه دیدند که سیمرغ سعادت شده است
زیر پـَرهای علـم بال و پـری بر هم زد
هر کجا رفت بلافاصله یک پرچـم زد
تو که سر سلسله یِ عشق خدایی ارباب
یوسـف فاطـمه و دلـبر مایی ارباب
بیرق عشق تو در عرش خدا می رقصد
تو علمدار کرم…. کوه سخایی ارباب
بارها لطف تو را دیده ام و حس کردم
شک ندارم… با مرام و با وفایی ارباب
علـم روز قیـامت که به دستت برسد
همه گویند چه دستی … چه صدایی… ارباب
آمدی با حسنت سفره بیندازی ُو…
نوکران را برسانی به نوایی ارباب
در حرم بال و پَرم داده خدای تو حسین
همه زندگـیِّ من به فـدای تو حسین
آمـدی تا که قـرار دل مـادر باشی
میوه یِ قلب علی … عشق پیمبر باشی
سومـین آیه یِ بستان هدایت هستی
کوثر آورده تو را معـنیِّ کوثر باشی
قوت قلـب حسن… دار و ندار زینب
آمدی سنگر ما در صف محشر باشی
وَجنات و جَلوات و حسناتت عشق است
جز خدایی … با خداوند برابر باشی
سر و جان نذر خدا کردیُّ و فرمود خدا
می توانی پس از این خالق اکبر باشی
اسوه یِ بندگیُّ و جود و سخایی وَالله
بأبـی أنـت و امـّی یا اباعـبــدالله
بر روی شانه یِ من پرچم لطف و کرم است
هر کجا گفته ام از عشق و محبت حرم است
پـدرم کـرده مـرا نـذریِّ اولاد شـما
دست لطف پدرت سایه یِ روی سرم است
مادرم شیر به من داده میان روضه
مادرت گفته پسرخوانده یِ من … نوکرم است
به سر و سینه زدم تا که نظر بِـنـْـدازی
گفتی ای عرش بدان سینه زنم محترم است
شب جمعه به سـرم شور جوانت افتاد
آمد آهسته صدایی … زائرم مادرم است
بوریا وا نشده …. جمع شده روضه یِ ما
قـدم منـتقـم خـون تو بر دیـده یِ ما
حسین ایمانی