بی پناهم
ازهمه خسته شدم، خستگی ام را در کن
مضطرم، لطف کن و فکر مَنِ مضطر کن
بی پناهم به جز این خانه پناهم ندهند
من پناهنده شدم بر تو مرا در بر کن
گر چه رویم سیه و دامنم آلوده شده
از خطایم بگذر حال مرا بهتر کن
حال اشکی بده من را که دلم بِشْکَسته ست
بعدازآن رحم بر این حال و به چشم تر کن
یا رئوف، از سر رأفت مددی کن بر من
یا کریم، از کرمت شاملِ این نوکر کن
بر سر سفره ی تو آمده ام، سفره گشا
بین خوبانِ درت جای مرا گستر کن
آمدم توبه کنم، قول دهم، خوب شوم..
توبه ام را بپذیر، حرف مرا باور کن
کوچکم محضر تو، ای تو بزرگِ همگان
من نه اصلاً؛ نظرم حقِ یلِ خیبر کن
به بزرگیِ علی دستِ مَنِ کوچک گیر
قلب من را حرم فاطمه و حیدر کن
علی و فاطمه بر روی حسین حساسند
نظری بر مَنِ نوکر، به شَهِ بی سر کن
زخمی اُفتاده به گودال و تنش درخون است
شمر صرف نظر از دشنه و از خنجر کن
خواهرش آمده از تل، نَبُر از شَه سر را
رحم برقلبِ پُراز خونِ چنین خواهر کن
مجتبی دسترنج ملتمس