تمثیل ابروان تو
خورشید پیش نور شما روسیاه شد
هر کس ندید صحن تو عمرش تباه شد
میثم به دار عشق علی سر به راه شد
با ذکر او بساط طرب رو به راه شد…
حالا شروع می شود این شعر با شعف
هرچند در قمم دل من هست در نجف
مولا نگاه حیدری ات شیر پروراست
تمثیل ابروان تو صحرای محشر است
مدیون دست های شما درب خیبر است
عاجز به شرح گیسوی تو هر سخن ور است
بایک تبسم تو خدا خلق نور کرد
موسی ز نیل با مدد تو عبور کرد
روز الست نام تو بر ما ظهور کرد
ذکرت خرابه ی دل ما غرق نور کرد
دل را نمی توان ز ولای تو دور کرد
خالق بساط مستی ما را که جور کرد
انگور درضریح تو مارا خراب کرد
مهر تو غوره های نجف را شراب کرد
دستان پینه دار تو نقاش کهکشان
رفعت گرفت با نگهت سقف آسمان
جبریل زیر سایه تان کرده آشیان
مارا بهشت روی شما می کند جوان
با این حساب دل به نگاه تو باختیم
این خانه را برای ولای تو ساختیم
چشمات نار و جنت ما را قسیم شد
موسی به عشق صحبت با تو ,کلیم شد
سجده نکرد تا به تو شیطان ,رجیم شد
خالق اسیر عشق شما از قدیم شد
هرکس که شد گدای تو آقا ی عالم است
شرمنده ی محبتت اولاد ادم است
آموخت ابروی تو به عالم شکار را
برداشت از قلوب ,ولایت غبار را
سر می کنم به شوق نجف روزگار را
دریاب حال زار دل بی قرار را
مارا فمن یمت یرنی تو کرده مست
الموت و حق ,چون که علی حق مطلق است
علی اصغر یزدی