در حریمت بغض هایِ آسمان پایان گرفت
باد تا پیچید دور پرچمت, باران گرفت
در ضریحت کلّ حاجات جهان شد مستجاب
غیرممکن ها از اینجا رخصتِ امکان گرفت
جرعه جرعه غصه خورد و تا ابد خیری ندید
هر که غیر از دستِ تو از جای دیگر نان گرفت
آرزوی کربلایت داشت و شبهای قدر
سائل آمد با چه حالی بر سرش قرآن گرفت
هر کسی شد گوشه-گیرِ کعبهٔ شش گوشه ات
بی سر و سامان رسید از تو سر و سامان گرفت
رفته بود از حال, عیسیٰ لحظهٔ اذن دخول
تربتت را بو کشید و زیر ایوان جان گرفت
نوح, کشتیِ نجاتت را تمنّا کرد… تا؛
بادبانِ کشتی اش را حملهٔ طوفان گرفت
خضر چای روضه ات را خورد و مجنونِ تو شد
پس به عشق روضه هایت عمرِ جاویدان گرفت
عارفی از تربتت با اشک, معجون ساخت و
دردمند آمد کمی خورد و از آن درمان گرفت!
مرضیه عاطفی